-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مرداد 1384 05:04
لطفاً ایراد نگیرید.آپدیتم نمیاد.حالم بده...
-
فدای سرت
شنبه 1 مرداد 1384 01:54
فدای سرت اگه من خیلی تنهام فدای سرت اگه گریونه چشمام فدای سرت اگه دلمو شکستی میگن عاشق یکی دیگه هستی میدونم دروغ میگن.میدونم دلمو نشکستی.پس چرا این شعر منو یاد تو میندازه؟چرا ... منم از این بچه جلفایی که اینو خوندن خوشم نمیاد.ولی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیر 1384 05:39
کاری رو که مدتها پیش باید میکردم امشب انجام دادم.از شر همهء اونا راحت شدم.حالا یه فکر جدید دارم.پس یه سلام جدید.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیر 1384 02:20
سلام اینم از عکس عزیز دلم.بازم عکسای جدید ازش میذارم. هر کی نمیتونه ببینه از طریق آدرس http://profiles.yahoo.com/gole_sooratii میتونه عکسو ببینه.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 تیر 1384 01:38
سلام نمیدونم چی بگم، یا چطور بگم.فقط میتونم بگم انتظار سر اومد.امروز صبح خاله شدم.اصلاً باورم نمیشه.یه فرشته کوچولوی خوشگل. زهرای گل. در اسرع وقت عکسشو میذارم اینجا تا همه عسل منو ببینن.فردا میاد خونه.من از خوشحالی دارم پر در میارم. همگی خوش باشید.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 تیر 1384 00:55
سلام سلام همگی خوبید؟من از فیلتر نجات پیدا کردم.به خاطر من فیلترشو برداشتن. خلاصه که آزاد شدم.فردا صبح هم کلاس دارم.بعدشم باید برم سر کار.الانم داداش کوچیکه با ذغال قلیون فرش اتاقم رو تزیین کرد.برم تا بهتر نشده.من به زودی دوباره آپدیت میکنم. شب خوش.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 خرداد 1384 01:47
سلام واقعا که مسخره بازیه این مملکت.آخه واسه چی فیلتر میکنن این سایتارو.الان با کمک سعید عزیز(مستانه)تونستم وارد بلاگ اسکای بشم.رای ندادم و هرگز دلم نمیسوزه.امیدوارم این مملکت یه روزی با صاحب بشه و یکی بیاد که دلش به حال مردم بسوزه. فردا صبح باید برم سر کار تا یه هفته دیگه.مواظب بلاگ اسکای باشید.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 خرداد 1384 01:10
سلام به همه من برای تابستون یه کار هفتگی پیدا کردم.یکی از دوستای خانوادگی کل تابستون هر هفته شنبه تا پنج شنبه تو یه اردوگاه فروشگاه رو به عهده گرفتن.منم میرم کمکشون.خلاصه که من فقط پنج شنبه و جمعه ها خونه هستم.امشبم اومدم مرخصی.فردا صبح دوباره باید برم.خیلی خوش میگذره.جای همهء خانوما خالیه(آخه اردوگاه آقایون رو راه...
-
بارون
پنجشنبه 19 خرداد 1384 02:02
بارون رو قلب شیشه ها هی جا میذاره ردپا مثل تو که رو قلب من پارو گذاشتی بی صدا هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو میخواد میگم به هر قطرهء بارون بگید به دیدنم بیاد یادت میاد به قلب من هی تازیانه میزدی واسه رفتن به هر در و به هر بهانه میزدی هنوز وقتی بارون میاد دلم عشق تورو میخواد میگم به هر قطرهء بارون بگید به دیدنم بیاد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 خرداد 1384 01:06
سلام من برگشتم.خیلی خوش گذشت.ولی حالم اصلاً خوب نیست.تازه از دکتر اومدم.دوتا آمپول مسکن زدم ولی هنوز از درد دارم میمیرم.ممنون که مواظب بلاگ من بودید.من حالم خیلی بده .ببخشید که الان نمیتونم به دوستان سر بزنم و بیشتر هم نمیتونم بنویسم. فعلاً
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 خرداد 1384 21:09
سلام من اهوازم.الانم کافی نتم.مواظب بلاگ من باشید.جای همتونو کنار کارون خالی میکنم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 اردیبهشت 1384 02:03
چشم من بیا منو یاری بکن گونه هام خشکیده شد کاری بکن غیر گریه مگه کاری میشه کرد کاری از ما نمیاد زاری بکن اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد تا قیامت دل من گریه میخواد
-
روز جهانی مخابرات
چهارشنبه 28 اردیبهشت 1384 01:52
وقتی که روز جهانی مخابراته شما تو مملکتت یه سرویس میری و برمیگردی تا کانکت شی.دست همه درد نکنه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اردیبهشت 1384 03:08
وقتی آدم احساس میکنه دیگه اینجا کاری نداره.نه اینکه همه کاراتو کردی،بلکه وقتی ببینی نمیتونی کاری بکنی.پس دلت میخواد یکی دستتو بگیره و بری آسمونا...
-
سلام تازه!
سهشنبه 20 اردیبهشت 1384 00:57
سلام میخواستم یه سری چیزا عوض شه.ولی نشد.هنوزم اتاق من لقب زیبای دیوونه خونرو حفظ کرده. چرا دیوونه خونه؟خودمم نمیدونم.اتاق من چیزی نیست جز یه چهاردیواری با یه فرش قرمز،پردهء نارنجی،یه میز آرایش نارنجی،میز کامپیوتر،یه صندلی که مال پیرزناس و یه قفسه پر کتاب.که همه جور کتابی توش پیدا میشه.از شکر تلخ گرفته تا قرآن. حالا...
-
بنفش
یکشنبه 11 اردیبهشت 1384 02:52
وقتی صدام زد و بوسیدم هنوز چشمام بسته بود و فکر میکردم خوابم.ولی بوی عطرش فهموند که خودشه و تازه اومده خونه.یه ذره چشمامو باز کردم ولی به خاطر نور دوباره بستمشون. نمیدونم چرا داداشیم منو یاد رنگ بنفش میندازه.وقتی عطرشو حس میکنم تا چشمامو می بندم همه جا بنفش میشه.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 اردیبهشت 1384 01:34
سلام نمیخواستم بنویسم.ولی یه چیزی شده.وای خدا! برام دعا کنید.
-
یار سفر کرده...
شنبه 3 اردیبهشت 1384 01:50
ای یار سفر کرده باز آی وبه منزل آی بر این دل مجنونم نوری ز رخت بنمای افسون تو هستم من افسون نگاه تو آن نرگس چشمانت روشن کندم فردای روزی که تو را دیدم در دام تو افتادم کن مرحمتی بر من بند از دل من بگشای جان از تن من چون رفت عشق تو نخواهد رفت این عشق مرا بنگر بر آن نظری فرمای هر روز تورا بینم در شور و شر و گرما هر روز...
-
تقدیم به تو...
چهارشنبه 31 فروردین 1384 01:32
و تو مرا به غمگین ترین ترانه تبدیل کردی.با دوست داشتنی بودنت مرا منفور کردی.نزد خودم رانده شدم...
-
ترانه
جمعه 26 فروردین 1384 01:31
به او گفتم غمگین ترین ترانه را برایم بخوان.چشمهایش را بست و آرام آرام گریست... (برگرفته از آیا...)
-
باحال!
سهشنبه 23 فروردین 1384 21:46
یعنی میشه منم به آسمونا برم؟واسه همیشه خیلی باحاله! حتماً ببینیدش.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 فروردین 1384 11:26
سلام آقا این بلاگ اسکای معلوم نیست چرا هر چند وقت یه بار قاطی میکنه.حیف که دوسش دارم.وگرنه تا الان یه جا دیگه خونه خریده بودم. در ضمن به لطف خداوند و دعای دوستان حالم بهتر شده .ایشاا... که همهء مریضا خوب شن به خصوص پدر شیدای عزیز. راستی.من ممنوع الاینترنت شدم.دوستان هوای بلاگ منو داشته باشید.البته قاچاقی میام سر...
-
ای بازگشته...
چهارشنبه 10 فروردین 1384 00:16
نگاه بود و تبسم میان ما تنها نگاه بود وتبسم! اما... نه: گاهی از تب هیجانها بیتاب میشدیم گاهی که قلبهامان میکوفت سهمگین گاهی که سینههامان چون کوره میگداخت دست تو بود و دست من ــ این دوستان پاک ــ کز شوق سر به دامن هم میگذاشتند وز این پل بزرگ ــ پیوند دستها ــ دلهای ما به خلوت هم راه داشتند! یک بار نیز ــ یادت...
-
رفع سوء تفاهم!
یکشنبه 7 فروردین 1384 01:23
سلام این چند وقته من دیدم که چندتا از دوستانی که به وبلاگ من لطف دارن وسر میزنن دچار یه سوء تفاهم شدن.جریان اینه که همه سؤال میکنن که من بچهء اهواز ویا کلاً بچهءجنوبم یا نه؟ عرض کنم خدمت دوستای گلم که بنده زاده و بزرگ شدهء تهرانم و پدر بزرگ و مادر بزرگهایم و قبلیاشون هم مال تهران و حومهء تهران هستن. ولی زمان جنگ یه...
-
عید در تهران(تنها در خانه ۱۲)
پنجشنبه 4 فروردین 1384 15:06
مامان نیست.برای اولین بار عید نرفتم اهواز.عید تهران برام غریبه.این چند روز که مامان نیست همش مریضم.یا دندون درد،یا سر درد،یا معده درد،یا دل درد.خلاصه که همش مریضی پشت مریضی.من مامانمو میخوام .اینا همش منو میبرن مهمونی.نمیخوام . باحاله بخونید.(دزدیده شده از بی هیچ عنوان.)
-
وقت با ارزش شما!
سهشنبه 2 فروردین 1384 03:03
خودمو نمیگم.کسایی که ادعا میکنن وقتشون خیلی با ارزشه.هیچ فکر کردید در سال دو ساعت از عمرتون با عقب یا جلو کشیدن ساعات گم میشه؟لطفاً یکی به من بگه این دو ساعت کجا میرن. در ضمن. لطف یک دوست عزیز.(مهدی )
-
مـــــــــــــــــبـــــــــــــــا رکــــــــــــه!
یکشنبه 30 اسفند 1383 03:27
سلام به همه. سرانجام این نفیسهء بیچاره موفق شد یه شب درست حسابی آنلاین شه.ولی بعداز ظهری ضایع شدم پیش مامان وحشتناک.ولی به روم نیورد.به هر حال به خیر گذشت. سال نوی همتون مبارک.انشا... در سال نو به قول چرا همتون لپ کشانی بشید.موقع سال تحویل منم دعا کنید.البته لطفاً.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفند 1383 01:28
سلام اسباب کشی تموم شد.از بس نیومدم اینترنت داشتم میمردم.دلم واسه همه تنگ شده بود.واسه یوکابد جونم.واسه محمد .واسه مهدی .واسه آمنتیا .واسه همه بچه ها. کامپیوترم پر از ویروس بود. برادرم برد درستش کنه هاردش رو عوض کرد.به خاطر همین من دیر کردم.من اینجا تنهام.کاشکی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اسفند 1383 13:25
سلام امروز تولد مهنازه .تولدت مبارک. بعدشم ما فردا صبح اسباب کشی داریم.دیگه معلوم نیست کی دوباره بتونم بیام.پس تا اون موقع هوای وبلاگ منو داشته باشید. با اجازه.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفند 1383 01:36
من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم...