افکار درهم

 

سلام

دوباره داره برف میاد . خداکنه زودتر هوا خوب بشه و عید بیاد و بره و بشه تابستون .دوباره هوا سرد بسه دوباره برف بیاد دوباره عید بشه دئباره تابستون بیاد و همینجوری انقدر بیاد و بره تا من پیر بشم . اونوقت عسلکم بچه دار بشه بیاد خونه ما زندگیمو بریزه به هم . هی بگه مامانی اینو بده مامنی اونو بده

ولی نه من اصلا حوصله ندارم این کارارو بکنم . دلم میخواد همش جوون باشم و عسلکم کوچولو

.

 

 

 

سلام

امروز بعد از چندسال بدون بچه زدم از خونه بیرون . با داداشم رفتیم جمهوری کار داشت خیلی عالی بود کلی گشتم . البته دلم برای عسلکم تنگ شده بود ولی انقدر امروز حال داد که میشه یه روز دلتنگیرو تحمل کرد .

کاشکی میتونستم مثل قبل از ازدواج صبح زود برم بیرون تا بعد از ظهر خسته و کوفته برگردم خونه . خیلی دلم میخواد برم تو محیط بیرون از خونه . احساس سبکی میکنم .

فکر نکنید من آدم بی جنبه ای هستم فقط روحم احتیاج به تکاپو داره احتیاج به فضای آزاد بذای فکر کردن . این نشستن تو خونه و همش کار خونه کردن منو قانع نمیکنه اصلا فکر میکنم برای همینه افسدگی گرفتم ولی امروز خیلی حالم جا اومد الان هم با اینکه حدود دو ساعت پیاده راه رفتم اصلا خسته نیستم  .

دعا کنید بتونم برم بیرون از فضای بسته و به پروازروحم دست پیدا کنم

سخنان یک آدم دیوانه شده مثل من

 

سلام

دلم میخواد انقدر یکیو بزنم تا خودم از خستگی بیفتم . به خاطر همه کوتاه میام ولی هیچکس حاضر نیست به خاطر من یه ذره کتک بخوره آخه این چه روزگاریه بابا من که کاری ندارم فقط میخوام یکم بزنمشون مگه چی میشه کسی اذیت نمیشه که .

اگه کسی لطف کنه و بیاد من بزنمش اول از یه کله توی صورتش شروع میکنم بعد یکم میزنم تو کلش تا از حال بره و من راحت تر بزنمش شاید هم یه گاز از گردنش بگیرم تا خونش بزنه بیرون بعد هم دیگه نمیدونم ولی کلی سر حال میام و روحیم عوض میشه .

این توقع خیلی زیاده؟

خیلی دلم گرفته دوباره اوضاعم داره میپیچه به هم . خیلی خستم احتیاج به یکی دارم که کتکش بزنم