درد گنگ

 

 

نمیدانم چه می‌خواهم بگویم

زبانم در دهان باز بسته‌است

در تنگ قفس باز است و افسوس

که بال مرغ آوازم شکسته‌است

نمیدانم چه می‌خواهم بگویم

غمی در استخوانم می گدازد

خیال ناشناسی آشنا رنگ

گهی می‌سوزدم گه می‌نوازد

پریشان سایه‌ای آشفته آهنگ

ز مغزم میتراود گیج و گمراه

چو روح خوابگردی مات و مدهوش

که بی سامان به ره افتد شبانگاه

درون سینه‌ام دردیست خونبار

که همچون گریه میگیرد گلویم

غمی آشفته دردی گریه آلود

نمی‌دانم چه میخواهم بگویم...

                                                                                                         سایه

کلی بخوای حساب کنی خوبم.فقط از این آهنگ خوشم اومد.

 

 

سلام

یه چیزی حدود دو هفته میشه که همه چیز برنامه ریزی شده.امشب برنامه همیشگی رو ریختم به هم.هوای تهران خیلی آلوده شده.هوای لواسون هم دست کمی از هوای تهران نداره.ولی قابل تحمل تره.

فکر میکنید اگر جای سرنشینای اون هواپیمای سقوط کرده بودید موقع برخورد با زمین چه حسی داشتید؟

راستی!یکی از دوستان! به من لطف داره برای من کامنتای دوستانه! بدون نام می ذاره.خواستم ازش تشکر کنم.