سلام

امروز تولد عسلکمه . میره تو چهار سال .(من فقط میام تاریخ تولد بگم )

ولی انقدر عصبانیم که فقط خدا میدونه آخه باباش از این چیزا خوشش نمیاد از سر کار نیومده زد تو حال عسلکم منم باهاش قهر کردم نشستم پای اینترنت اینجا حداقل کسی نیست حرف بزنه مخم بره .

هوا که گرم میشه اعصاب منم جوش میاره دیگه نمیدونه چی کار کنه فقط میدونم بهتره کسی پیشم نباشه چون بدجوری حالشو میگیرم . چند روز دیگه هم عقد خواهرمه موندم چه جوری با برنامه های اینا مچ شم خیلی قاطی کردم . از تابستون فقط شبای بلندشو صدای کولر رو دوست دارم بقیش حالمو به هم میزنه. باز خداروشکر امسال کولر صداش زیاده اعصابمو اروم کنه . عسلکم که فقط شیطونی میکنه و نمیفهمه اعصاب ندارم یعنی چی برای همین باهاش راه میام که بچم دچار دلتنگی از مامان نشه شاید بزرگ بشه منو بفهمه. این حرفا همش تکراریه ولی خب همش مغزمو میخوره منم میام اینجا خالیش میکنم .

راستی تولد حضرت زهرا هم نزدیکه تبریک میگم . تنها کسیه که خیلی سوال ازش دارم و اگه ببینمش کلی حرف دارم که از گفتن و شنیدنش خسته نمیشم

خب دیگه برم  خیلی درد دل کردم . آخیش خالی شدم

بابای