سلام

امروز بعد از چندسال بدون بچه زدم از خونه بیرون . با داداشم رفتیم جمهوری کار داشت خیلی عالی بود کلی گشتم . البته دلم برای عسلکم تنگ شده بود ولی انقدر امروز حال داد که میشه یه روز دلتنگیرو تحمل کرد .

کاشکی میتونستم مثل قبل از ازدواج صبح زود برم بیرون تا بعد از ظهر خسته و کوفته برگردم خونه . خیلی دلم میخواد برم تو محیط بیرون از خونه . احساس سبکی میکنم .

فکر نکنید من آدم بی جنبه ای هستم فقط روحم احتیاج به تکاپو داره احتیاج به فضای آزاد بذای فکر کردن . این نشستن تو خونه و همش کار خونه کردن منو قانع نمیکنه اصلا فکر میکنم برای همینه افسدگی گرفتم ولی امروز خیلی حالم جا اومد الان هم با اینکه حدود دو ساعت پیاده راه رفتم اصلا خسته نیستم  .

دعا کنید بتونم برم بیرون از فضای بسته و به پروازروحم دست پیدا کنم

نظرات 4 + ارسال نظر
نوید جمعه 12 بهمن 1386 ساعت 02:51 http://107.blogfa.com/

خاطرات یک 107ی - قسمت سوم
آقای ارواحیان ناظم ما یه پیکان مدل ۴۹ داشت که با زحمت فراوون . . .
.
.
تشکرات صمیمانه و الزاما جمعی
1- "بچه های آسمان" عنوان یک فیلم است.

۲- فیلم مذکور در سال ۱۳۷۵ یا ۱۳۷۶ توسط مجید مجیدی نوشته و کارگردانی شد.

۳- نکات ۱و ۲ فاقد ارزش هستند . . .
.
.
اه که همیشه چقدر زود دیر می شود

حتی بدون آنکه بدانیم دیر می شود، دیر می شود

و همه چیز آنقدر سرد و طبیعی جلوه می نماید که گویی از ابتدا دیر شده بود
.
.
.
3 مطلب بالا را آپ کرده ایم
خوشحال می شویم سری هم به ما بزنید

مهناز شنبه 13 بهمن 1386 ساعت 16:15

دعا می کنم.

یه بنده خدا سه‌شنبه 16 بهمن 1386 ساعت 11:32 http://man-be2tanha.blogfa.com

عالی بود من شما رو لینک کردم البته با اجازه

ehsan شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 10:52

من هم هنگام داشتن این احساس پیاده روی را و مطالعه را انتخاب میکنم ولی خیلی زود دیر می شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد