دلتنگم بیش از ان که تا کنون بوده ام دلتنگم .
دلتنگ هوای آزاد و نفسهای عمیق با آرامشی بی پایان ، آرامشی که دیگر حتی ذره ای از آن در وجودم نیست و نخواهد بود .
دلتنگم دلتنگ روزهایی هستم که فقط خاطرات مبهمی از آنها بجا مانده . دلتنگ دوستانی که همه مرا به عنوانی تنها گذاشتند و شاید از دوستی فقط نامش را داشتند و بس.
ذلتنگم دلتنگ شانه هایی هستم که دیگر نیست شانه هایی که اگر بود هم پشتگاهم بود و هم همصدای من. کسی که هیچکس نمیتواند برایم او باشد .
دلتنگم دلتنگ شبهایی که تا صبح من بودم و خدا زیرا فکر میکنم که دیگر این من نیستم که نفس میکشد این مادر کودکیست که حتی نمیدانم به من چه میگوید و از من چه میخواهد .
نمیدانم شاید تمام این دلتنگیهای من بیهوده و عبث است اما این را خوب میدانم که دلتنگم .
من هم.................
بدجوری
سلام به نگار خانوم و خواهر گلش
ممنون که خبرم کردی
خود نگار خانوم کجا تشریف دارن؟؟
حالا این مطلب واسه خودشه یا واسه شماست؟؟
امیدوارم هر چه زودتر همه این دل تنگی هات تموم بشه.
سلااااااااام نگارجون
وب خوبی داری امیدوارم موفق باشی
به منم سر بزن خوشحال میشم
منتظرم