سر یه دو راهی موندم که میدونم کدوم درسته کدوم غلط و تازه میدونم کدومش ادامه راه خودمه ولی نمیدونم چرا نمیتونم برم و میدونم این راها مثل دو تا خط موازی هستند و هر کدومو که پیش بگیرم اگه بخوام تغییر مسیر بدم اون وسط میفتم و از بین میرم چون فاصله این دوتا خط خیلی زیاده و من نمیتونم این فاصله موجود رو بپرم . دلم میخواد با یکی حرف بزنم که از هیچی خبر نداشته باشه تا بتونه کاملا منطقی جوابمو بده و اصلا احساسات رو نا دیده بگیره . دلم میخواد دوتا مسیر یکی بشه تا من با خیال راحت و قدمهای محکم برم جلو ولی این غیر ممکنه و اصلا نمیشه . بدجور این دو راهی تو راه زندگیم پیش اومد ....
راستی احتیاج به یکمی دعا دارم از تمام دوستانی که دوستم دارن میخوام منو دعا کنن . ممنون
دلم واسه حرفای عاشقانت تنگ شده . دلم برای آغوش بزرگت که به راحتی توی اون جا میگیرم تنگ شده . دلم برای نگاه های شیطونت تنگ شده . دلم میخواد دوباره ببوسمت ، بوسه ای طولانی به اندازه تمام روزای عمرم . دلم برای اون لوس شدنات اون ادا در اوردنات تنگ شده . دلم برای روزایی که میدیدم منتظری ولی بازم نمی اومدم جلو تا نگاهت کنم یه ریزه شده . برای اون موقعهایی که خوابت میومد و نمیذاشتم بری بخوابی ، برای شبایی که تا صبح باهم گریه کردیم . برای اون روزایی که فقط ۵ دقیقه وقت داشتیم هم دیگرو ببینیم ولی بازم کلی وقت میذاشتیم که همون ۵ دقیقه پیش هم باشیم ، خیلی دلم میخواد بازم اون زمانی بیاد که انقدر مطمئن بودم که دوسم داری اگه باهات حرف هم نمیزدم میدونستم الان داری به من فکر میکنی و من هم با تمام وجود به یاد تو بودم .
ولی خب ما که هنوز حتی همو ندیدیم . بازم داشتم خواب میدیدم .