هرچه زمان می گذرد کوچه ها بن بست تر می شود
نمی دونم این جمله رو شما چه تاثیری داره یا چقدر به زندگیتون شبیهه . ولی من هر شب به امید فردای قشنگتر می خوابم باز صبح که از خواب بیدار می شم می بینم فرقی نکرده تازه اگه بدتر نشده باشه . ولی من هیچ حرفی نمی زنم و به امید اون روزی که می خوام زود تر بیاد می مونم .
این متن رو ۴ سال پیش هم نوشتم.انقدر کوچه ها تنگ شده که دیگه دارم خفه میشم.
دلداری دادن کار احمقانه ایه. حداقل من اهلش نیستم. کاریش نمیشه کرد. زندگی همینه و توی این زمان ؛ عوض کردن شرایط مستلزم پشت پا زدن به خیلی چیزاست که فکر نکنم تو بخوای ثبات زندگیتو بهم بریزی. به کسی توجه نکن و خودتو زندگی کن. نمیتونی از همه انتظار داشته باشی که دست به دست هم بدن و با خودت زندگی تو رو درست کنن. تو اگه نخوای هیچکس نمیتونه کاری کنه... اگه میخوای چیزی رو تغییر بدی؛ مطمئن باش که خودتم به تغییر احتیاج داری. پس از خودت شروع کن. حتم دارم که دیگران به تلاش تو احترام میذارن...
به جای لعنت فرستادن بر تاریکی؛ شمعی روشن کن...
سلام سلامی به گرمی طلوع آفتاب و به گرمی دستان کودکان
وبلاگت خیلی قشنگه ولی نا امید نباش.
امید بن بست ها رو باز می کنه!
اگه دلی به بزرگی آفتاب داشته باشی کوچه تنگ نمیشه و می تونی نفس بکشی.
سلام
خیلی وبلاگ خوشکلی داری
منظورت از عسلک کوچولوش چیه
هر چی هست نازه
لطفآ سر بزن
بای بای
سلامم
الهی فدات چرا بخوای خفه شی نگار جوون؟ :(
همیشه شاد باشی عزیزم
قربونت ...
روزات برفی گلم
چون نامه جرم ما بهم پیچیدند
بردند به میزان عمل سنجیدند
بیش از همه جرم ما بود ولی
مارا به محبت علی(ع) بخشیدند
سبز باشید و بهاری
در جلگه ی غریب و غم آلود سرنوشت
زیر سم سمند گریزان سال و ماه
چون باد تاختیم
در شعله ی بلند شفق ها
غمگین گداختیم
جز یاد آن نگاه و تبسم
مانند موج ریخت به هم هر چه ساختیم.
"فریدون مشیری "
سبز باشید
سلام خیلی قشنگه
آپ کردی بگو
بای
شاید آنروز که باران بارید
غم سنگین دلم را نشنید
این زمستان همه اش بارانی است
غم باران دلم طوفانی است
ممنون از حضورتان