سلام
به به چه هوای خوبی شده دوستان
حالتون چطوره ؟ من که به طرز وحشتناکی خوشحالم دلیلش هم از خوشبختیه زیاده . از اول سال نو نه جایی رفتم و نه کسی اومده پیشم . تمام خانوادمم مسافرتند . میبینید چقدر خوشجالم
از تنهایی دارم بال در میارم . عسلکم مریضه پدرم در اومده از بس آب دماغشو (ببخشید) پاک کردم .
حالا دوباره میام از خوشی های سال جدیدم میگم فعلا عسلک گریه میکنه
اندوهت را با من قسمت کن
شادیت را با خاک
و غرورت را با جوی نحیفی که میان سنگستان
مثل گنجشکی پر می زند و می گذرد
اسب لخت غفلت در مرتع اندیشه ما بسیار است
با شترهای سفید صبر در واحه تنهایی
می توانیم به ساحل برسیم
و از آنجا ناگهان
با هزاران قایق
به جزیره های تازه برون جسته مرجان
حمله ور گردیم
تو غمت را با من قسمت کن
علف سبز چشمانت را با خاک
تا مداد من
در سبخ زار کویر کاغذ
باغی از شعر برانگیزد
تا از این ورطه بی ایمانی
بیشه ای انبوه از خنجر برخیزد
"منوچهر آتشی"
سبز باشید و آسمانی
زندگی خاطرات اطاق کوچک طبقه اول ساختمانیست
که شمع کم سوی کنار طاقچه ی آن
نگاه پر نیاز تو را به چشمان تشنۀ ی من میدوخت
تا دستان سرد و لرزان مرا
در انبوه گرم و مواج گیسوانت
به میهمانی فرا خواند.
"سعید توللی"
سبز باشید و آسمانی
بهتر از این بدتر نمیشه !!! :-)
می شود چیزی گفت،
حرفی زد...
بی که لب ها تکانی بخورند!
حرفم این بود:کسی از حال کسی آگه نیست،
حالی نیست!
من در آیینه به خود می گویم:
حیف از بز!
آدمی مالی نیست...![گل]
سلام خواهر گلم
خوبی
وبلاگت عالی بود
به من هم سر بزن
بای
ممنون که به نوشته ی من در وبلاگ عشق به خدا شکست نداردنظر دادین
سلام نگار خانوم
مممنون که سر زدین
بازم از این کارا بکنین
بای
بگوئید !
در کام او شکفته، نهان، عطر بوسه ئی؟
شب های تار نم نم باران ، که نیست کار .
اکنون کدام یک ز شما
بیدار می مانید
در بستر خشونت نومیدی
در بستر فشرده دلتنگی
در بستر تفکر پر درد رازتان،
تا یاد آن ، که خشم و جسارت بود
بدرخشاند
تا دیر گاه شعله آتش را
در چشم بازتان ...؟
[گل]
صدای گام های گریه می آید
دوباره آمدی
کنار پنجره ، شعری نوشتی و رفتی
این بار صدای قدم های تو را
از پس پرده گاه گناه وگریه شنیدم
حالا به اولین ستاره که رسیدی بپرس
کدام شاعر غزلپوش
شبانه ، عشق را
در برگ های ولنگار دفتری کهنه می نوشت
اما
تو که نشانی شاهراه ستاره را نمی دانی
همیشه
از سیب و ستاره و روشنی قصرهای کاغذی که می نوشتم
می گفتی
هزار پروانه هم که بر برگهای دفترت بچسبانی
پینه ی پیر و یاس علیل باغچه ی ما گل نمی دهد
هیچ وقت بهار طلایی روز و رویا را
باور نکردی ! گل من
هیچ وقت خدا
"یغما گلرویی"
سبز باشید و پر از امید