سلام

به به چه هوای خوبی شده دوستان

حالتون چطوره ؟ من که به طرز وحشتناکی خوشحالم دلیلش هم از خوشبختیه زیاده . از اول سال نو نه جایی رفتم و نه کسی اومده پیشم . تمام خانوادمم مسافرتند . میبینید چقدر خوشجالم

از تنهایی دارم بال در میارم . عسلکم مریضه پدرم در اومده از بس آب دماغشو (ببخشید) پاک کردم .

حالا دوباره میام از خوشی های سال جدیدم میگم فعلا عسلک گریه میکنه

 

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 17 فروردین 1387 ساعت 22:07

اندوهت را با من قسمت کن
شادیت را با خاک
و غرورت را با جوی نحیفی که میان سنگستان
مثل گنجشکی پر می زند و می گذرد
اسب لخت غفلت در مرتع اندیشه ما بسیار است
با شترهای سفید صبر در واحه تنهایی
می توانیم به ساحل برسیم
و از آنجا ناگهان
با هزاران قایق
به جزیره های تازه برون جسته مرجان
حمله ور گردیم
تو غمت را با من قسمت کن
علف سبز چشمانت را با خاک
تا مداد من
در سبخ زار کویر کاغذ
باغی از شعر برانگیزد
تا از این ورطه بی ایمانی
بیشه ای انبوه از خنجر برخیزد
"منوچهر آتشی"
سبز باشید و آسمانی

[ بدون نام ] شنبه 17 فروردین 1387 ساعت 22:12

زندگی خاطرات اطاق کوچک طبقه اول ساختمانیست
که شمع کم سوی کنار طاقچه ی آن
نگاه پر نیاز تو را به چشمان تشنۀ ی من میدوخت
تا دستان سرد و لرزان مرا
در انبوه گرم و مواج گیسوانت
به میهمانی فرا خواند.

"سعید توللی"
سبز باشید و آسمانی

مهناز یکشنبه 18 فروردین 1387 ساعت 12:36

بهتر از این بدتر نمیشه !!! :-)

...! دوشنبه 19 فروردین 1387 ساعت 14:57 http://kandooo.blogfa.com


می شود چیزی گفت،
حرفی زد...
بی که لب ها تکانی بخورند!
حرفم این بود:کسی از حال کسی آگه نیست،
حالی نیست!
من در آیینه به خود می گویم:
حیف از بز!
آدمی مالی نیست...![گل]

احسان پنج‌شنبه 29 فروردین 1387 ساعت 09:55 http://e2f.blogsky.com

سلام خواهر گلم
خوبی
وبلاگت عالی بود
به من هم سر بزن
بای

هلن سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1387 ساعت 05:47

ممنون که به نوشته ی من در وبلاگ عشق به خدا شکست نداردنظر دادین

احسان پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1387 ساعت 10:29 http://e2f.blogsky.com

سلام نگار خانوم
مممنون که سر زدین
بازم از این کارا بکنین
بای

...! شنبه 21 اردیبهشت 1387 ساعت 01:28 http://kandooo.blogfa.com

بگوئید !
در کام او شکفته، نهان، عطر بوسه ئی؟
شب های تار نم نم باران ، که نیست کار .
اکنون کدام یک ز شما
بیدار می مانید
در بستر خشونت نومیدی
در بستر فشرده دلتنگی
در بستر تفکر پر درد رازتان،
تا یاد آن ، که خشم و جسارت بود
بدرخشاند
تا دیر گاه شعله آتش را
در چشم بازتان ...؟
[گل]

ستایش شنبه 21 اردیبهشت 1387 ساعت 13:20 http://nahara.blogfa.com/

صدای گام های گریه می آید
دوباره آمدی
کنار پنجره ، شعری نوشتی و رفتی
این بار صدای قدم های تو را
از پس پرده گاه گناه وگریه شنیدم
حالا به اولین ستاره که رسیدی بپرس
کدام شاعر غزلپوش
شبانه ، عشق را
در برگ های ولنگار دفتری کهنه می نوشت
اما
تو که نشانی شاهراه ستاره را نمی دانی
همیشه
از سیب و ستاره و روشنی قصرهای کاغذی که می نوشتم
می گفتی
هزار پروانه هم که بر برگهای دفترت بچسبانی
پینه ی پیر و یاس علیل باغچه ی ما گل نمی دهد
هیچ وقت بهار طلایی روز و رویا را
باور نکردی ! گل من
هیچ وقت خدا

"یغما گلرویی"

سبز باشید و پر از امید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد