پدر

 

بعضی وقتا حس میکنم دلم برات تنگ شده.ولی بعدش به یه نتیجه دیگه میرسم، که خیلی دلم برات تنگ شده...

نظرات 9 + ارسال نظر
پرنده تنها چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 01:21 http://parande-tanha.blogsky.com

phlasiphical speak
اگه املاش درست باشه ...

بردیا چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 09:44 http://amentia.persianblog.com

برای من که چندان فرق نداره !!!! . مشکل خودت هست با دلت !!!!

هیچکس چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 13:55 http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
خدایش رحمت کناد...
پیروز باشی.

سعید چهارشنبه 21 تیر 1385 ساعت 14:33 http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

کاش منم نسبت به بابام همچین حسی داشتم ... خوش به حالت ...

مسیح پنج‌شنبه 22 تیر 1385 ساعت 14:55 http://aaddee.blogsky.com


سلام نفیسه ی عزیز

منم برای پدر مرحومت آرزوی بهترین جایگاهها رو دارم و

برای خودت آرزوی صبوری و قدرت تحمل بار این زندگی رو

تقصیر مسیح خیلی بیش از اونیه که بتونه عذر خواهی کنه

ولی امیدوارم تو با بزرگواری خودت ببخشی

برات ارامش و سلامتی و سربلندی آرزو می کنم

پرنده تنها پنج‌شنبه 22 تیر 1385 ساعت 19:46 http://parande-tanha.blogsky.com

بابا تغییر کوچولو ...
منم یه زمان اینکارو کردم ولی سریع برش گردوندم به حالت قبل ...

[ بدون نام ] جمعه 23 تیر 1385 ساعت 23:45

درستشم همینه

میلاد شنبه 14 مرداد 1385 ساعت 00:43

اگر آسوده هم ماند که دل نیست

دل است این نازنینم سنگ و گل نیست

اینگلیش پنج‌شنبه 19 بهمن 1385 ساعت 03:30

پرنده تنها ! حس مسئولتم ایجاب کرد که درست اون حرفی رو که زده بودی بنویسم : philosophical

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد