دزد!




هر چند وقت یه بار کفشای نازنینمونو میبردن.هر چی سعی کردیم بگیریمش نشد.دیشب خواهرم با شوهرش اومدن خونهء ما.نیم ساعت پیش برادر کوچیکم اومده میگه: نفیس پاشو بیا بیرون دزد اومده!
مثل فشنگ دویدم بیرون اتاق.دیدم برادر بزرگم و دامادمون رفتن بیرون.منم به خاطر احتیاط صدا کردن وسط حال بخوابم.منم اومدم شبکه.همین چند دقیقه پیش مامانم داد زد گرفتنش!
پلیس همیشه حاضر ۱۱۰ یکیشونو دستگیر کرد.
خدا خودش رحم کنه!
نظرات 7 + ارسال نظر
علیرضا دوشنبه 28 دی 1383 ساعت 06:46 http://mardegharibeh.persianblog.com

سلام وبلاگ بسیار خوبی داری ومطالب جالبی می نویسی
موفق و پیروز باشی.
به من هم سری بزن خوشحال می شم.

یوکابد دوشنبه 28 دی 1383 ساعت 11:57 http://youkabed.blogsky.com

سلام
عجب آدم شجاعی تو اون اوضاع نشستی پای نت .
حالا خوب شد کامپیوترت رو نبردن وگرنه ما چیکار میکردیم بدون نفیسه ......................

مهرانی . . . دوشنبه 28 دی 1383 ساعت 14:08 http://mehranweblog.blogsky.com

سلام .... وای پلیس بازییییییییییییی ... منم بازی ؟ من نقش کفش رو بازی میکنم .. که بدزدنم...

یوکابد دوشنبه 28 دی 1383 ساعت 18:51 http://www.blogsky.com

سلام
این حرفا چیه بلینک من حالا حالاها هستم

قاصدک دوشنبه 28 دی 1383 ساعت 20:24 http://636.blogsky.com


سلام
ای دزد کفش دزد بد خدا رو شکر که گرفتنش آخ که من اینقدر از دزد می ترسم (;
خوش باشی

بابی سه‌شنبه 29 دی 1383 ساعت 14:23 http://l3ol3y.blogspot.com

oonio ke gereftan refigham bood , vali man dar raftam :P:P;)

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 دی 1383 ساعت 18:42

« گفت لیلی را خلیفه کان تویی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی

از دگــــر خوبان تو افزون نیســــــتی
گفت خاموش تو مجنون نیستی »

خوشگل بود مهربونم.اما یکم درد داشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد